امروزه یکی از مباحث جدید و مطرح در جوامع مختلف و در کشور ما ، مبحث تغییر جنسیت میباشد .برخی افراد بدلیل حالت جسمی خاص و روحیات خاصی که دارند با تشخیص و اجازه پزشک معالج خود به انجام این امر مبادرت می نمایند. لازم به ذکر است که بسیاری از فقها این امر را امری حرام دانسته و معتقدند که در خلقت پروردگار نبایستی تغییر ایجاد نمود اما علم پزشکی و این افراد با توجه به مشکلات عدیده ای که با آنها دست و پنجه نرم می کنند نظری مخالف با فقها دارند.
شاید برای شما هم پیش آمده باشد با افرادی برخورد کنید که رفتاری مغایر با نوع جنسیت خود داشته و تمایل به انجام رفتارهایی مخالف جنسیت خود داشته باشند و موجب تعجب شما گردند.
امروزه یکی از مباحث جدید و مطرح در جوامع مختلف و در کشور ما ، مبحث تغییر جنسیت میباشد .برخی افراد بدلیل حالت جسمی خاص و روحیات خاصی که دارند با تشخیص و اجازه پزشک معالج خود به انجام این امر مبادرت می نمایند.
لازم به ذکر است که بسیاری از فقها این امر را امری حرام دانسته و معتقدند که در خلقت پروردگار نبایستی تغییر ایجاد نمود اما علم پزشکی و این افراد با توجه به مشکلات عدیده ای که با آنها دست و پنجه نرم می کنند نظری مخالف با فقها دارند.
در کشور ما متاسفانه دید منفیی نسبت به این افراد وجود دارد و در بسیاری از مواقع مورد کم لطفی سایر افراد حتی خانواده های خود قرار می گیرند .عمل تغییر جنسیت آنها با مشکلات عدیده ای مواجه است (مانند اینکه ممکن است دادگاه رای به تغییر جنسیت فرد ندهد و .... ).همچنین هزینه ی اینگونه عمل ها در ایران بسیار گزاف می باشد به گونه ای که برخی افراد رنج این مشکل را تا پایان عمر به جان می خرند.
تغییر جنسیت در ایران بر خلاف دیگر کشورهای اسلامی، برای افرادی که در مصاحبه های روان شناسی قبول شوند و بتوانند هزینهٔ عمل را پرداخت کنند مجاز است. رخی حقوق دانان و فقیهان اصطلاح خنثای روانی را برای افراد تراجنسی که علایم جنس بدنی آن ها با گرایش های روحی آن ها مطابق نیست، به کار می برند؛ و برخی به جای تغییر جنس ، اصلاح جنس یا تعیین جنس را پیشنهاد می دهند.
در ابتدای این مبحث به بیان جدید بودن بحث تغییر جنسیت و لزوم تجزیه و تحلیل آن در حوزه های مختلف از جمله علوم پزشکی و اخلاق و حقوق می پردازیم.
در این مقاله به طور مشخص آثار اجتماعی، حقوقی و شرعی تغییر جنسیت مورد مطالعه قرار می گیرد و با طرح سوالاتی همچون جامعه با فردی که تغییر جنسیت داده چگونه برخوردی دارد؟ چه اثرات حقوقی متوجه فرد می شود؟ اگر فرد متاهل باشد ازدواجش چه سرانجامی پیدا می کند؟ و را به بیان پاسخ مناسبی برای اینگونه پرسش ها می پردازیم.
پس از آنکه فردی در جامعه تغییر جنسیت می دهد و به جنس مخالف تبدیل گردید، می بایست با جنسیت جدید، مورد شناسایی قرار گیرد. نام جدید اختیار می کند و شناسنامه اش نیز اصلاح می گردد. پذیرش جنسیت جدید فرد از سوی اجتماع، مقوله ای حساس و بسیار مهم است.
در اغلب موارد خانواده و افراد نزدیک به بیمار نیاز به مشاوره جهت پذیرش وی پس از جراحی دارند که باعث سرخوردگی و افسردگی و عدم پذیرش وی نشوند.
تشخیص و تائید بیماری transsexualism توسط روانپزشک صورت میگیرد و در طی فاز تشخیصی دو مقوله بایستی بررسی گردد:
۱- تشخیص صحت شدت بیماری نارضایتی جنسیتی .
۲- دادن اطلاعات در باره پروسه درمان شامل امکان و محدودیتهای درمان هورمونی و جراحی است.
حتی با وجود کرایتریا و نشانه های قطعی و مشخص برای تشخیص این بیماری، ولی باز اعمال تشخیص قطعی این بیماری برای روانشناس و روانپزشک مشکل میباشد ولازم است این تشخیص توسط دو متخصص ارشد و مجرب تائید گردد.
زمانی که درمان هورمونی آغاز میگردد و حتی قبل از شروع آن، لازم است فرد زندگی با مشخصات جنس مخالف را بطور واقعی وعملی تست کند. بدینصورت که برای زمان طولانی و تمام وقت، بایستی مطابق میل جنسی و جنسیت جدید خود لباس بپوشد و نام جدید خود را انتخاب کند.
قبل از انجام عمل جراحی غیرقابل برگشت لازم است این فرم زندگی جدید برای حداقل یک سال تمام وقت ادامه یابد و سپس تصمیم قطعی به جراحی گرفته شود.
شامل معاینه کامل فیزیکی و بررسی های آزمایشگاهی شامل مطالعلت بیوشیمیائی خون و هورمونی و کاریوتیپ و بررسی کروموزومی است.
تعین وضعیت وزن و فشارخون جهت مقایسه و پیگیری طی درمان هورمونی لازم است.
همچنین جهت بیماران مرد که داوطلب تبدیل به جنسیت زن هستند، جمع آوری و فریز اسپرم در بانک اسپرم، چون پس از درمان هورمونی فرد نابارور خواهد شد. تا در صورت تمایل به باروری در آینده بتوان از ذخیره اسپرم استفاده کرد. در حال حاضر ذخیره گامت و تخمک برای زنان مقدور نمیباشد.
آثار حقوقی این تغییر، قابل تأمل است. تأثیر تغییر جنسیت بر عقد نکاح، مهریه، نفقه زوجه و فرزندان، عدّه، ولایت، سرپرستی و حضانت کودکان، عناوین و نسبت های خانوادگی، ارث، مسئولیت های مدنی و کیفری، مطالبی هستند که در زمره ی آثار آن مطرح می باشند و در این مقاله به آن ها پرداخته می شود.
تغییر جنسیت، نسبتاً موضوع جدیدی است که در حوزه های شرعی و فقهی، علوم پزشکی و اخلاق، روانشناسی و حقوق جای بحث و تجزیه و تحلیل دارد.
در این نوشته سعی بر آن است که آثار اجتماعی، حقوقی و شرعی تغییر جنسیت را مورد مطالعه قرار دهیم. فرض بر این است که فردی مراحل تشخیصی (پزشکی و روانشناسی) شرعی و قانونی تغییر جنسیت را طی کرده است و عمل جراحی تغییر جنسیت نیز بر روی وی انجام پذیرفته است؛ اکنون در جنسیت جدید چه مسائلی را در پیش رو دارد.
جامعه با این فرد، چگونه برخوردی دارد؟ تغییر جنسیت، چه آثار و تبعات حقوقی برای چنین فردی به دنبال دارد؟ اگر فرد، متأهل باشد، ازدواج و عقد نکاح وی چه فرجامی خواهد داشت؟ اگر زوجه تغییر جنسیت بدهد آیا می تواند مهریه اش را از زوج مطالبه کند؟ تأثیر مواقعه و نزدیکی زوجین بر میزان تعلق مهریه چگونه است؟ اگر زوجه تغییر جنسیت بدهد و مرد شود، همچنان نفقه وی بر عهده ی زوج است؟ زوج اگر تغییر جنسیت بدهد و زن شود، پرداخت نفقه ی زوجه اش به چه سرنوشتی دچار می گردد؟ اگر پدری تغییر جنسیت داد و زن شد، تکلیف پرداخت نفقه ی فرزندانش چگونه خواهد بود؟ اگر زوجه تغییر جنسیت بدهد و مرد شود آیا همچنان باید عدّه نگه دارد؟ پدری که تغییر جنسیت بدهد آیا همچنان ولی و سرپرست صغار خود می باشد یا ولایت وی سلب می گردد؟ آیا با تغییر جنسیت، عنوان خانوادگی فرد مانند: پدر بودن، مادر بودن، برادر و خواهر بودن و ایشان نیز تغییر می کند؟ اگر وارثی تغییر جنسیت بدهد و به جنس مخالف درآید، مبنا و ملاک تعیین میزان سهم الارث ایشان، جنسیت جدید است یا اینکه براساس جنسیت قبلی اش ارث می برد؟ اساساً تغییر جنسیت، سالبِ مسئولیت های مدنی و کیفری است؟ ملاک مجازاتِ فرد مجرم، جنسیت حین ارتکاب جرم است یا زمان اِعمال مجازات؟ و .....
پرسش های فوق، مسائلی هستند که در این نوشته تلاش شده است به آنها پاسخ داده شود.
در نظام حقوقی ایران، تغییر جنسیت، آثار اجتماعی بسیاری دارد. زنان با اینکه نیمی از جمعیت جوامع را تشکیل می دهند و عنصر اصلی تشکیل خانواده اند و از جهات گوناگون در زندگی اجتماعی نقش دارند و در زمینه های مختلف اجتماعی به طور مستقیم و غیرمستقیم مشغول فعالیت هستند و همچنین در زیرساخت جامعه، بزرگترین عامل و موثرترین عنصر حیات و فضیلت و کرامت بشریت محسوب می شوند؛ ولی متأسفانه در بسیاری از زمینه ها، وجود با ارزش آنها نادیده گرفته می شود. به عنوان مثال با عنایت به قانون اساسی کشور ما ،زن ها نمیتوانند به مقام ریاست جمهوری نائل شوند.
در قانون اساسی عنوان شده است: رئیس جمهور باید از میان رجال مذهبی و سیاسی، مدیر و مدبر تعیین گردد . (اصل ۱۱۴ قانون اساسی). عده ای، رجال سیاسی را به معنای مردان سیاسی دانسته اند و معتقدند طبق اصل مزبور، زنان، حق رئیس جمهور شدن را ندارند. بنابراین، اگر رئیس جمهوری تغییر جنسیت بدهد، بلافاصله سمت و صلاحیت وی ساقط می گردد.
در حقوق ایران، زنان از اشتغال به شغل قضاوت به معنای حکمت بذالک محرومند. هرچند به عنوان مشاور قضایی یا دادیاری در قوه قضائیه فعلی، زنان اشتغال دارند و کار خود را نیز با موفقیت انجام می دهند. البته ممنوعیت قضاوت زنان در ایران، ریشه در شریعت دارد. ولی در کشورهای غربی، این ممنوعیت وجود ندارد. همچنین در ایران، زنان در پوشیدن لباس و انجام فرایض دینی نیز شرایط خاصی را باید مراعات کنند. بعلاوه، زنان حق امام جماعت شدن و امثال آن را ندارند که ناشی از آداب دینی و عرف در ایران است. برخی از این ممنوعیت ها و محرومیت ها با تحولات اجتماعی، احتمالاً تا حدودی مرتفع خواهند شد. بنابراین، تبدیل شدن مرد به زن در ایران دارای آثار مختلف اجتماعی است.
از نظر حقوق اجتماعی در فرانسه، بین زن و مرد از نظر اشتغال به مشاغل مختلف و ارتقای رتبه ی شغلی، تفاوتی وجود ندارد و اصل مساوات و برابری بین آنها جاری است. بنابراین، تغییر جنسیت و تبدیل شدن مرد به زن و برعکس، در این زمینه تأثیری نخواهد داشت.
از بحث شغل که بگذریم، نگرش جامعه ی ایران از لحاظ فرهنگی نیز نسبت به جنسیت، متفاوت است که این خود بر گرفته از تاریخ، نوع معیشت و کارکرد اقتصادی زن و مرد و آموزه های دینی و مذهبی است. با توجه به جدید بودنِ بحث تغییر جنسیت و همچنین اندک بودن تعداد تغییر جنسیت داده ها و تا حدودی ناشناخته بودن این مقوله برای اقشار مختلف اجتماعی، آگاهی های لازم درخصوص این افراد در جامعه ترویج نشده است. به طوری که اکثراً، متقاضیان تغییر جنسیت را افرادی بدون قید و بند و هم ردیف همجنس گرایان می دانند در حالی که با عنایت به تنوع طیفی متقاضیان آن، بیشترین افراد متقاضی تغییر جنسیت، یا بیمار جسمی هستند و یا بیماران روحی و روانی که گرایش و شباهت رفتاری و روانی شدیدی به جنسی خلاف جنسیت خود در رفتار خود دارند و در نهایت، راهی بجز عمل جراحی تغییر جنسیت (به عنوان درمان) پیش روی آنها نیست.
با تغییر جنسیت، لازم است که اسناد سجلی و هویتی فرد نیز اصلاح گردد. تغییر در اسناد سجلی، صرفاً با دستور مقام قضایی میسر است. آراءِ محاکم در این زمینه، جنبه ی اعلامی دارد. اصلاح و تغییر نام کوچک و مشخصات فردی فرد تغییر جنسیت داده باید در حکم دادگاه تصریح گردد.
۱-تغییر جنسیت و عقد نکاح
اولین و مهم ترین هسته ی اجتماع، خانواده است. خانواده نیز با ازدواج شروع می شود. بنابراین، عقد نکاح، یکی از مهمترین عقودِ اجتماعی است که از حساسیت و اهمیت بسزایی برخوردار است و به تبع آن، هر موضوع و مقوله ای که بر ازدواج اثرگذار باشد، جای بحث دارد. از جمله مسائلی که ازدواج را تحت تأثیر قرار می دهد، تغییر جنسیت هر کدام از زوجین است.
تعیین تکلیف ازدواج سابق بر تغییر جنسیت، از جمله مسائل بحث برانگیز و ریشه ای است. چراکه پاسخ به این پرسش و حل این مسئله بر مسائل و تبعات ازدواج همچون موضوعات مهریه، نفقه، عدّه، حضانت، ولایت و سرپرستی کودکان و تأثیر گذار است.
یکی از مهمترین ارکان ازدواج، لزوم اختلاف دوجنس است. درحقوق ایران که ریشه در فقه امامیه دارد، ازدواج با همجنس پذیرفته نیست و هرگونه ارتباط جنسی بین دو همجنس نه تنها حرام و گناه کبیره است، بلکه در مواردی همچون: لواط و تفخیذ و مساحقه، جرم انگاری هم شده است. هرچند در برخی کشور های اروپایی همچون کشورهای انگلستان و فرانسه ازدواج دو همجنس قانونی است.
به کسی گفته می شود که در بدن او هم علائم جنسیتی مذکر و هم علائم جنسیتی مؤنث وجود دارد. اگر یکی از این علائم بر دیگری غلبه داشته باشد، تغییر جنسیت مجاز است و شخص می تواند خود را به آن جنس ملحق سازد.
کسی است که عضو مادرزاد خود را با عمل جراحی از بین ببرد و به جنس مخالف بپیوندد. این گروه افرادی هستند که از لحاظ جسمی دارای علائم یکی از دو جنس مذکر یا مؤنث می باشند ولی از لحاظ روانی تمایلات جنسی جنسیت مزبور را ندارند بلکه تمایلات جنسی، جنس مخالف را دارا می باشند. یا ممکن است علائم بدنی جنسیتی را بطور ناقص داشته باشند.
در ماده 939 قانون مدنی ایران، اگر در شخص میان جنسی علائم جنسی بر علائم جنسی دیگر غالب باشد، شخص تابع احکام جنسی است که علائم آن در او غالب است.
طبق ماده ۴ بند ۱۸قانون حمایت از خانواده مصوب 1391 ، برای درخواست تغییر جنس فرد باید به دادگاه خانواده مراجعه نماید.
قانون مدنی ایران در مواد مختلفی همچون ۱۰۳۵،۱۰۵۹،۱۰۶۷،۱۱۲۲،۱۱۲۴ به لزوم اختلاف دوجنس در ازدواج اشاراتی نموده است. به عنوان مثال در ماده ی ۱۰۶۷ این قانون بیان شده است که : تعیین زن و شوهر به نحوی که برای هیچ یک از طرفین در شخص شبهه نباشد، شرط صحت نکاح است.
بنابراین، ازدواج دو همجنس طبق قوانین کشور ما باطل است و تغییر جنسیت که باعث عدم رعایت این لزوم اختلاف در دو جنس می گردد؛ باعث انحلال و انفساخ عقدنکاح می گردد. خواه شوهر به تنهایی تغییر جنسیت دهد یا زن به تنهایی به این امر اقدام نماید و خواه زوجین به صورت هم زمان یا غیر هم زمان اقدام به این امر نمایند؛ تفاوتی در حکم موضوع ندارد. در خصوص تغییر جنسیت هم زمان زوجین-اگر بتوان چنین فرضی را متصور شد-برخی از فقهاءِ در انحلال نکاح شک کرده اند و معتقدند که از آنجایی که در این فرض، همچنان اختلاف دوجنس رعایت شده است و زوج کنونی، زوجه سابق بوده و برعکس.
بنابراین، فقط جای زوجین عوض شده است و وظایف زوجیت آنها تغییر کرده است و حقیقت ازدواج یعنی زوجیت هریک نسبت به دیگری همچنان به قوت خودش باقی است و بقای ازدواج سابق را استصحاب می کنند و بر این عقیده اند که تغییر اوصاف زوجین (مذکر بودن و مونث بودن) مانع از جاری کردن اصل استصحاب نیست. البته این نظریه، مخالفینی هم دارد.
آیت اله خمینی در کتاب تحریرالوسیله ابتدا عدم بقای ازدواج زوجین، پس از تغییر جنسیتِ هم زمان را پذیرفته ولی در نهایت، بقای ازدواج زوجین را ترجیح می دهد. ایشان می گوید: اگر زن و شوهر به صورت هم زمان تغییر جنسیت دهند، آیا نکاح باطل می شود یا نکاح آن دو باقی است و اگر چه احکام و وظایف تغییر می کند [یعنی] بر مرد فعلی (که قبلاً زن بوده) نفقه و بر زن فعلی (که قبلاً مرد بوده) اطاعت از شوهر واجب می شود؛ احتیاط (مستحب) این است که مجداً ازدواج کنند و زن با دیگری ازدواج نکند، مگر اینکه با اجازه ی هر دو طلاق بگیرد؛ هرچند بعید نیست ازدواج آنها همچنان برقرار باشد.
البته به نظر می رسد که به جای واژه ی بطلان واژهایی مانند: انحلال یا انفساخ صحیح باشد. زیرا بطلان اثر قهقرایی دارد و از ابتدا، آثار زوجیت را شامل می گردد؛ در حالی که انحلال یا انفساخ اثرش از زمان تغییر جنسیت است و اگر زوجین هر کدام یا هر دو تغییر جنسیت بدهند، دلیلی ندارد که اثر آن به قبل از تغییر جنسیت برگردد.
البته بررسی تأثیر تغییر جنسیت بر عقدنکاح، دارای فرضیه ها و شقوق مختلفی است از جمله: تأثیر تغییر جنسیت خنثی (مشکل و غیرمشکل) بر عقد نکاح، تأثیر تغییر جنسیت افراد سالم بر عقد نکاح؛ که تفصیل آن در این مقاله نمی گنجد.
حال میخواهیم به بیان تکلیف مهریه پس از تغییر جنسیت بپردازیم.
چنانچه پس از عقد نکاح، زن تغییر جنسیت بدهد و به مرد تبدیل شود، آیا مرد فعلی (زن سابق) می تواند مهریه اش را از شوهر مطالبه کند؟ پس از عقد نکاح اگر شوهر تغییر جنسیت داد و به زن تبدیل شد، آیا زوجه (زن)، می تواند مهریه اش را از شوهر سابق (زن فعلی) مطالبه کند؟ آیا مانند عقد نکاح که با تغییر جنسیت یکی از زوجین منحل می گردد، مهریه نیز منتفی می شود؟
مطابق ماده ی ۱۰۸۲ قانون مدنی: به مجرد عقد، زن مالک مَهر می شود و می تواند هر نوع تصرفی که بخواهد در آن بنماید. بنابراین، مالکیت زوجه بر مهریه، از زمان عقد مستقر می شود. در اینجا دو فرض پیش می آید که به بیان آنها می پردازیم.
اگر بعد از انعقاد عقد ازدواج (نکاح) و قبل از برقراری رابطه ی جنسی بین زوجین، به علت تغییر جنسیت یکی از آنان، نکاح منحل گردد؛ تکلیف مهریه تعیین شده و پرداخت شده چیست؟ آیا باید تمام مهر پرداخت شده مسترد گردد و یا نصف مهر برمی گردد؟
آنچه مسلم است، انحلال ازدواج، خصوصیات طلاق قبل از مواقعه را ندارد تا نصف مهریه در مالکیت زن مستقر گردد و مشابه فسخ نکاح نیز محسوب نمی گردد تا نصف مهرالمسمی در مورد عنن به زوجه و عدم تعلق مهریه به زوجه در سایر موارد انحلال به علت فسخ، قابل تصور باشد.
ولی با توجه به اینکه تعیین و پرداخت مهرالمسمی به منظور تشکیل و ادامه ی خانواده است و در تغییر جنسیت، ازدواج باطل (منحل) خواهد شد و خانواده منتفی می گردد؛ بنابراین، علت تعیین مهر و پرداخت آن از بین رفته است و یا انتفای علت، موضوع مهر نیز منتفی است و در صورت پرداخت مهر، باید مسترد و اگر در این جریان، ضرری به یکی از آنان وارد شده باشد و بین عمل تغییر جنسیت و ضرر مسلم وارده، رابطه ی سببیت وجود داشته باشد، از طریق مراجع قضایی قابل مطالبه است.
در نتیجه هرگاه زوجین، هم زمان یا در دو زمان، قبل از مواقعه، تغییر جنسیت دهند، مَهر ساقط خواهد شد.
هرگاه یکی از زوجین بعد از برقراری رابطه ی جنسی و مواقعه، تغییر جنسیت بدهد، در این صورت نیز ازدواج منحل می گردد و رابطه ی زوجیت ادامه پیدا نخواهد کرد و چون قبل از تغییر جنسیت، ازدواج اعتبار قانونی و شرعی داشته است؛ زوجین در برابر یکدیگر حقوق و تکالیف قانونی و شرعی دارند، بنابراین، مواقعه ی بین آنها کاملاً براساس مقررات و ضوابط قانونی صورت گرفته است و آثار حقوقی بر اقدام مزبور مترتب خواهد بود. اکنون اگر مردی یا زنی ازدواج کند و بعد از نزدیکی، تغییر جنسیت بدهد؛ تمامی مهرالمسمی بر ذمه ی وی مستقر گردیده و اگر قبلاً آن را به زوجه ی خود نپرداخته، مکلف به پرداخت آن است و اگر به هنگام ازدواج، مهر تعیین نشده باشد و یا به شرایط عدم مهر، عقد نکاح منعقد شده باشد؛ بعد از نزدیکی، به زوجه مهرالمثل تعلق خواهد گرفت و زوج مکلف به پرداخت آن خواهد بود و بعد از تغییر جنسیت شوهر و تبدیل وی به زن، در تعهد ایجاد شده ی وی تأثیری ندارد و نمیتواند به بهانه ی اینکه در حال حاضر زن است و شوهر آن زن نیست، از انجام تعهد، یعنی پرداخت مهریه ی زوجه ی سابق خود امتناع کند.
همچنین اگر زنی بعد از نزدیکی با شوهر خود، تغییر جنسیت بدهد، در این صورت نیز مهرالمسمی یا مَهرالمثل وی بر ذمه ی شوهر سابق نامبرده که قبلاً استقرار یافته، به اعتبار و قوت خود باقی است و مهر زوجه ی سابق به علت تغییر جنسیت و تبدیل به مرد شدن ساقط نخواهد شد.
البته در این خصوص نیز نظریات مختلف و گوناگونی وجود دارد که مجال پرداخت به آن ها در این نوشته نیست.
جمع بندی نظرات گوناگون درخصوص تغییر جنسیت وپرداخت مهریه در عقد دائم
در جمع بندی نظریات مختلف می توان چنین نتیجه گرفت: در صورت دخول، پرداخت کل مهریه و در صورت عدم دخول، نصف مهریه بر ذمه ی زوج مستقر است و مکلف به آن می باشد. این نتیجه گیری موافق نظر مشهور فقیهان اسلامی و روایات کثیره است. با این وجود، نظریه پرداخت کل مهریه مطلقاً نیز خالی از قوت نیست و البته همان طوری که برخی فقیهان شیعه بیان کرده اند، احتیاط آن است که زوجین در مسأله ی مهریه، پس از تغییر جنسیت یکی از زوجین، با یکدیگر مصالحه کنند.
یکی از تمایزات اصلی نکاح موقت با نکاح دائم این است که مَهر در نکاح دائم، رکن اصلی نیست؛ ولی در نکاح موقت، رکن اصلی محسوب می شود. از این رو چنانچه در عقد موقت، مهریه ذکر نشود، نکاح باطل است. مبانی فقهی این وجه تمایز آن است که نکاح موقت، به موجب روایات و نصوص واصله، هر چند از مصادیق اجاره نیست و از جهاتی با اجاره متفاوت است؛ ولی مشابهت زیادی با اجاره دارد و از این رو، مهریه در آن به منزله ی عوض در اجاره است و بنابراین، شرط صحت است.
این مسأله را در دو بند زیر بررسی می کنیم:
برای مثال، ازدواج موقت میان مرد و زنی برای مدت شش ماه و به مهریه ی شش عدد سکه منعقد می شود. آن گاه مرد پس از اتمام ماه سوم، تغییر جنسیت می دهد. طبیعی است که ازدواج موقت باطل (منحل) می شود. چون موضوع ازدواج که مرد و زن بوده، به دو زن تبدیل شده است. همچنین مرد سابق موظف است تمام مهریه را به زوجه ی سابق خویش پرداخت نماید. چه اینکه وی خودش موجب بطلان ازدواج گشته است و موضوع ازدواج، با تغییر جنسیت او از بین رفته است و زوجه در از بین بردن موضوع ازدواج، نقشی نداشته است. تغییر جنسیت زوج، مانند انصراف زوج از ادامه ی ازدواج موقت و یا بذل مدت می باشد. هرگاه زوج در عقد موقت، بقیه مدت را بذل کند و به ازدواج موقت خاتمه دهد، موظف است مهریه ی بقیه ی ایام را نیز به زوجه پرداخت کند و هرگاه قبل از دخول، مدت را ببخشد و از ازدواج موقت منصرف گردد؛ باید نصف مهریه را پرداخت نماید.
تغییر جنسیت زوجه در عقد موقت به منزله ی تخلف وی در ادامه ی مدت متعه است و با این کار، متخلف از تمکین محسوب می گردد. بنابراین اگر زوجه بدون اجازه ی زوج، در اثنای متعه، تغییر جنسیت بدهد و به مرد تبدیل گردد؛ به مقدار زمان تخلف، از میزان مهریه اش کاسته می شود. زیرا بنا به نظر مشهور فقهاءِ، در عقد موقت، مهریه در مقابل بُضع زن یا تمکین ایشان است.
ماده ی ۱۱۵۰ قانون مدنی عدّه را چنین تعریف کرده است: عده عبارت است از مدتی که تا انقضای آن، زنی که عقدنکاح او منحل شده است؛ نمی تواند شوهر دیگری اختیار کند.
پرسش آن است که آیا در صورت ابطال (انحلال) زوجیت به علت تغییر جنسیت یکی از زوجین، نگاه داشتن عدّه الزامی است؟
این موضوع در سه بخش قابل بحث است:
هرگاه زوجه به هر دلیلی تغییر جنسیت بدهد و به مرد تبدیل گردد، چنانچه این فرد قصد ازدواج فوری داشته باشد، می تواند ازدواج کند؟ یا اینکه باید عدّه ی طلاق یا فسخ نکاح دارد؟
می دانیم که اگر بین زوجین مقاربت جنسی انجام شده باشد و سپس طلاق یا فسخ نکاح (به هر دلیل) حادث گردد؛ نگاه داشتن عدّه به مدت سه طُهر لازم و ضروری است و در غیر این صورت، نگاه داشتن عدّه الزامی نیست. البته در خصوص عدّه ی وفات که تفاوتی وجود ندارد و در هر صورت، نگاه داشتن عدّه، الزامی است.
در پاسخ به پرسش فوق می توان گفت که: عدّه و احکام دیگر مانند حیض و نفاس، از احکام ویژه ی زنان است و وجوب این عناوین از نظر حدوث و بقاءِ، دائر مدار وجود زن است. پس وقتی زن به دلیل تغییر جنسیت از زن بودن خارج گردد و تبدیل به مرد گردد؛ عدّه نیز ساقط می شود.
بنابراین، نگه داشتن عدّه برای زنی که تغییر جنسیت داده، واجب نیست و پس از تغییر جنسیت، بلافاصله می تواند با جنس مخالف خود ازدواج کند. البته این نظر مشهور است و طبعاً مخالفینی هم مخصوصاً در بین حقوقدانان دارد. مخالفین معتقدند که نگه داشتن عدّه، صرفاً تدبیری برای جلوگیری از اختلاط نسل است و چه بسا زنی با تغییر جنسیت به مرد تبدیل شود و با شوهر سابق خود رابطه ی جنسی داشته و یائسه نباشد. بعید نیست که قبل از تغییر جنسیت، حامله شده باشد؛ پس بایستی عدّه نگاه دارد. مگر اینکه ثابت شود حملی در بین نیست. به نظر می رسد استدلال مخالفین حذف عدّه قابل تأمل است؛ هرچند با پیشرفت علوم و فنون پزشکی، امروزه جایی برای شک و شبهه باقی نمانده است.
در این قسمت از بحث، دو پرسش اساسی به ذهن خطور می کند: نخست آنکه، اگر زوج (شوهر) تغییر جنسیت بدهد و به زن تبدیل گردد؛ بدیهی است که ازدواج سابق وی منحل می شود؛ولی به عنوان زن ، آیا موظف به نگاه داشتن عدّه نگاه است یا خیر؟
و دوم آنکه آیا در صورت انحلال زوجیت، به علت تغییر جنسیت زوج، زوجه ی سابق وی باید عدّه نگاه دارد یا خیر؟
این مسأله، یعنی تبدیل مرد به زن و موضوع عدّه ی وی، تنها مورد توجه یکی از فقیهان شیعه قرار گرفته است. آیت اله سید محمد صدر معتقد است: نگاه داشتن عدّه لازم نیست . ایشان می گوید: هرگاه مرد (شوهر) به زن تبدیل شود، ازدواجش باطل می شود و نگاه داشتن عدّه بر وی واجب نیست.
دلیل این موضوع آن است که هرگاه میان زوجین مقاربت صورت گرفته باشد؛ نگاه داشتن عدّه واجب می گردد و فرض این است که شوهر به زن تبدیل گشته و وی (زن) پس از تغییر جنسیت، هنوز آمیزش نداشته تا عدّه بر وی واجب باشد. از این رو،می تواند فوری با جنس مخالف ازدواج کند.
پاسخ پرسش دوم مثبت است. چون فرض این است که زوجه قبلاً با زوج مقاربت داشته است و اکنون به دلیل تغییر جنسیت شوهرش، از وی جدا شده است. پس بدیهی است ایشان ملزم به نگاه داشتن عدّه است و نمی تواند بلافاصله ازدواج مجدد کند.
هرگاه زن در دوران عدّه باشد، مانند: عدّه ی طلاق یا فسخ یا عدّه ی وفات، و در این هنگام تغییر جنسیت بدهد آیا لازم است ازدواج مجدد وی، پس از اتمام عدّه باشد؛ یا وی می تواند فوری ازدواج کند؟
آیت اله خمینی در این باره چنین می گوید: لوتغییرجنس المرأه فی زمان عدّتها سقطت العده حتی عدّه الوفاه . یعنی اگر زنی در زمان عدّه، تغییر جنسیت دهد؛ عدّه اش ساقط می شود؛ حتی عدّه ی وفات.
اینکه عدّه در این هنگام ساقط است به دلیل تبدّل و تغییر موضوع است؛ چه اینکه زن به دلیل تغییر جنسیت، از زن بودن خارج شده و بنابراین، احکام خاص زنان از وی منتفی می گردد و احکام مردان بر وی جاری است و معنا ندارد وی در این حالت، موظف به تکمیل دوران عدّه باشد. بنابراین، وی می تواند پس از تغییر جنسیت، بلافاصله ازدواج کند. دلیل آن واضح است؛ زیرا عدّه بر زنان واجب است و در صورتیکه زن تغییر جنسیت بدهد، از موضوع حکم خارج می شود و معنا ندارد با از بین رفتن موضوع، حکم باقی باشد.
ماده ی ۱۱۰۷ قانون مدنی در مورد نفقه زوجه می گوید: نفقه عبارت است از همه ی نیازهای متعارف و متناسب با وضعیت زن، از قبیل مسکن، البسه، غذا، اثاث منزل و هزینه های درمانی و بهداشتی و خادم در صورت عادت یا احتیاج به واسطه ی نقصان یا مرض .
با عنایت به انچه از گفتار بسیاری از فقهای امامیه در کتب مفصله بر می اید ، آنچه زن دائمه در دوران زناشویی، برای بقاءِ و ادامه ی زندگی خود لازم دارد؛ به طور متعارف، بر عهده ی شوهر است.
شرط وجوب نفقه دوچیز است: ۱-دائم بودن نکاح ۲-تمکین زوجه
یکی از مباحث مهم پس از تغییر جنسیت یکی از زوجین، مسأله ی نفقه ی زوجه است.
هرگاه زوج یا زوجه تغییر جنسیت دهد و این تغییر جنسیت، واقعی باشد؛ طبیعی است که ازدواج سابق باطل (منحل) می شود. احکام زوجیت، مانند نفقه نیز به تبع انتفای موضوع (ازدواج سابق) از بین می رود. زیرا این احکام، دائرمدار موضوعات هستند و با انتفای موضوع، حکم آن نیز از بین می رود. بنابراین به عنوان یک قاعده ی کلی می توان گفت: هرگاه نکاح دائم بوده و علاوه بر آن، تمکین (عدم نشوز) نیز موجود باشد؛ وجوب نفقه به عنوان یک حکم شرعی ثابت است و هرگاه یکی از آن دو منتفی گردد، وجوب اعطای نفقه نیز مرتفع می شود.
طبیعی است که پس از تغییر جنسیت یکی از زوجین، یکی از آن دو شرط، یعنی ازدواج دائم از بین می رود. بنابراین، نفقه نیز از بین خواهد رفت. مسأله ی سقوط نفقه به دلیل تغییر جنسیت ، آن قدر بدیهی و روشن است که فقیهان اسلامی از آن ذکری به میان نیاورده اند.
تغییر جنسیت هر کدام از زوجین در حکم سقوط نفقه تفاوتی ندارد. بنابراین، چه زن تغییر جنسیت بدهد و چه مرد؛ از آنجایی که در هر دو صورت، نکاح منفسخ می گردد؛ به تبع آن، نفقه زوجه نیز ساقط می گردد.
در عقدموقت (نکاح مُتعه) بر مرد واجب نیست که نفقه به همسرش بپردازد. اما چنانچه ضمن عقد موقت، پرداخت نفقه شرط شود؛ مرد نیز آن را بپذیرد، پرداخت نفقه در این عقد نیز مانند نکاح دائم، واجب می گردد.
حال، پرسش این است که در چنین حالتی اگر یکی از زن و مرد (زوجین) تغییر جنسیت دهد، تکلیف پرداخت نفقه چیست؟ بدیهی است که عقد موقت به دلیل تغییر جنسیت، موضوعاً منتفی است و باطل (منحل) می گردد و از آنجایی که شرط، دوام و قوام خود را از عقد می گیرد و به عبارتی، شرط ضمن عقد به حساب می آید و در این حالت که عقد، اعتبارش را از دست می دهد؛ بالتبع، نفقه نیز از اعتبار می افتد و پرداخت نفقه از ناحیه ی زوج سابق به زوجه، واجب نیست.
تأمین مخارج فرزندان، بر عهده ی پدر است. در صورت نبود پدر یا عدم توانایی وی، برعهده ی پدربزرگ خواهد بود. اگر وی نیز ناتوان باشد، برعهده ی مادر است. این امر مورد تأکید فقه اسلامی و قانون مدنی است. (ماده ی ۱۱۹۹)
حال، جای این پرسش است که اگر پدر یا مادر (درصورت وجوب نفقه بر وی) تغییر جنسیت بدهد، این امر چه تأثیری در نفقه ی فرزندان دارد؟ حکم الزام به انفاق فرزندان، آیا پس از تغییر جنسیت پدر یا مادر ساقط می گردد؟ یا همچنان به قوت خود باقی است؟
پاسخ به این پرسش ها، طی دوبند زیر داده می شود:
اگر پدر تغییر جنسیت بدهد و به زن تبدیل شود، آیا همچنان عهده دار نفقه ی فرزندانش می باشد یا خیر؟
دو احتمال قابل تصور است:
احتمال اول تغییر جنسیت پدر، باعث سقوط تمامی تکالیفی است که برای جنسیت سابقش وضع شده است. اگر چنین باشد، تکلیف پرداخت نفقه ی فرزندان نیز برداشته می شود. در توجیه این احتمال گفته اند: پرداخت نفقه از تکالیف پدر است. پدر کسی که دارای صفت مردی باشد و اگر پدر، تغییر جنسیت دهد و به زن تبدیل گردد؛ از صفت مردی خارج شده و دیگر پدر نیست که احکام پدر را بر وی بار کنیم. پس الزام به انفاق نیز از وی برداشته می شود، چون در حال حاضر زن است و عنوان پدر بر ایشان صادق نیست. آیت اله سیدمحمد صدر بر این عقیده است.
احتمال دوم تغییر جنسیت پدر و تبدیل وی به زن، تأثیری در نفقه ی فرزندان ندارد و او همچنان موظف به پرداخت نفقه ی فرزندان خویش است. در توجیه این احتمال گفته اند: تغییر جنسیت پدر، وی را از پدر بودن خارج نمی سازد. زیرا از نظر عرف، چنین فرد تغییر جنسیت یافته ای، همچنان پدر است و تلقی اجتماعی اینگونه است که وی را پدری که تغییر جنسیت داده حساب می کنند و هرچند که در حال حاضر، زن است ولی مردم او را پدر می دانند. بنابراین، او قبل و بعد از تغییر جنسیت، پدر بوده و هست و پرداخت نفقه ی فرزندان نیز بر عهده ی اوست. بعلاوه، به اعتقاد فقهای شیعه، پدر کسی است که فرزند از نطفه ی او تشکیل شده است و پس از تغییر جنسیت می توان گفت: این فرزند از نطفه (اسپرم) مرد تغییر جنسیت یافته به وجود آمده است. از این رو، در صدق عنوان پدر حالت سابقه یا زمان انعقاد نطفه ملاحظه می شود.
به نظر می رسد که احتمال دوم عنوان شده منطقی تر باشد و تکلیف پرداخت نفقه و تأمین مخارج فرزندان همچنان بر عهده ی پدر باقی بماند و تغییر جنسیت پدر موجب اسقاط تکلیف انفاق نگردد و این بیشتر به صلاح و مصلحت جامعه است و موجب اضرار به فرزندان نیست. زیرا فرزند هیچ نقشی در تغییر جنسیت پدر ندارد و دلیلی ندارد بلاتکلیف و بدون خرجی در جامعه رها گردد.
همانطوری که گفته شد، در وهله ی اول،انفاق به فرزندان، وظیفه پدر و جدّ پدری است و در صورت نبود یا عدم توانایی پدر و جدّ پدری به انفاق فرزندان، نوبت به مادر می رسد.
پرسش اینجاست که اگر پدر و جدّ پدری وجود نداشته باشد و یا وجود داشته باشند ولی تمکن مالی نداشته باشند جهت انفاق فرزندان و مادر توان مالی داشته باشد و چنین مادری تغییر جنسیت بدهد و مرد شود؛ چه تأثیری در تأمین مخارج فرزندان دارد؟ آیا این مادر، همچنان موظف به پرداخت نفقه ی فرزندان می باشد یا تکلیف انفاق وی ساقط می گردد؟
در پاسخ به پرسش های فوق، دو احتمال وجود دارد:
احتمال اول طبق فرض، پرداخت نفقه به عهده ی مادر بوده و اکنون پس از تغییر جنسیت، از صفت زن بودن و مادر بودن خارج شده است. بنابراین، وجوب پرداخت نفقه ساقط می گردد.
احتمال دوم هرچند مادر از صفت زن بودن خارج شده ولی از صفت مادر بودن خارج نشده است و عرف جامعه نیز همچنان وی را مادر به حساب می آورد؛ هرچند تغییر جنسیت داده و به مرد تبدیل شده است. به علاوه از لحاظ شرعی نیز مادر کسی است که فرزند از تخمک وی تشکیل شده است و دوران جنینی را نیز در شکم ایشان سپری کرده است و از ایشان زائیده شده است.
بنابراین، مادر با تغییر جنسیت، پدر نمی شود که تکلیف مادری اش را ساقط بدانیم و تکالیف مادری چه قبل و بعد از تغییر جنسیت، همچنان پابرجاست و همچنان مکلف به تأمین مخارج فرزندانش- در این فرض- می باشد.
نظریه ضعیف دیگری نیز وجود دارد و آن اینکه: مادر ، با تغییرجنسیت، پدر می شود و به طریقِ اولی موظف به انفاق فرزندان می گردد. این نظریه طرفداران زیادی ندارد و آنچنان از قوام و استحکام برخوردار نیست.
بنا به ادله و قرائنی که در بحث قبل (تغییر جنسیت پدر) گفته شد؛ احتمال دوم، بیشتر قابل دفاع است و منطقی تر به نظر می رسد و مصلحت فرزندان و جامعه نیز در آن نهفته است.
ولایت به معنای نمایندگی قهری یا قانونی پاره ای از اشخاص نسبت به کسانی است که به علت ضعف دماغ یا اعسار، امور مدنی آنها کلاً یا بعضاً به دست آن نماینده اداره می شود. مانند: پدر و جدّ پدری و وصی منصوب از طرف آنان و قیم و مدیر تصفیه یا اداره تصفیه و بستانکاران معسر. (مواد ۱۱۹۴ و ۱۲۱۸ قانون مدنی و ماده ۴۱۸ قانون تجارت و ماده ۳۶ قانون اعسار ۱۳۱۳)
ولایت به معنای اخیر را ولایت به معنای عام و در مقابل، ولایت پدر و جدّ پدری و وصی منصوب از طرف آنان که ولی خاصی هستند را ولایت به معنای خاص گویند. (ماده ۱۱۹۴ قانون مدنی)
پدر و جدّ پدری را اولیای قهری نامیده اند. همین که طفل به دنیا می آید؛ خود به خود تحت ولایت پدر قرار می گیرد و هیچ مقامی حق تنفیذ یا تغییر این وضع را ندارد. ولایت جدّ پدری هرچند از دیدگاه قوانین، مانند ولایت پدر است؛ اما در رسوم اجتماعی ما، منوط بر این است که ولایت پدر به دلیلی از بین رفته باشد و کودک در خانواده ی طبیعی و مرسوم خود زندگی نکند.
حضانت در لغت به معنی پروردن است. در اصطلاح، عبارت است از نگه داری مادی و معنوی طفل، توسط کسانی که قانون مقرر داشته است.
حضانت، اقتداری است که قانون به منظور نگه داری و تربیت اطفال به پدر و مادر آنان اعطاءِ کرده است. در این اقتدار، حق و تکلیف به هم در آمیخته است. (ماده ۱۱۶۸ قانون مدنی)
این حق و تکلیف، با قرارداد و توافق، قابل اسقاط یا واگذاری به غیر نیست و ضمانت اجرای مدنی و کیفری دارد.
اکنون، این پرسش مطرح است که اگر مادر یا پدر طفل، تغییر جنسیت بدهد، ولایت، حضانت و سرپرستی طفل به چه صورت خواهد بود؟
این بحث در دو حالت مطرح است:
اگر مادر طفل، تغییر جنسیت دهد و به مرد تبدیل شود؛ آیا بر طفل ولایت پیدا می کند؟ پاسخ منفی است. زیرا ولایت از آنِ پدر (أب) است و در تعریف (أب) گفته اند که: پدر کسی است که طفل از نطفه ی او تشکیل شده باشد. در این فرض، مادری که تغییر جنسیت داده است و به مرد تبدیل شده، عنوان پدر ندارد و در عرف نیز اینچنین تلقی می شود که وی مادری است که تغییر جنسیت داده و عرفاً نیز به وی پدر اطلاق نمی گردد.
در خصوص حضانت نیز مطابق ماده ی ۱۱۶۹ قانون مدنی: حضانت مادر تا سن هفت سالگی بر طفل در اولویت است . بنابراین اگر در این مدت، مادر تغییر جنسیت دهد، با وجود اینکه تبدیل به مرد شده است، ولی عنوان مادر همچنان بر ایشان صادق است و کماکان، تا سن هفت سالگی طفل، اولویت حضانت با ایشان است.
بنابر آنچه گفته شد، تغییر جنسیت مادر، نه حق جدیدی (ولایت) برای او بر طفل ایجاد می کند و نه حق و نه تکلیفی (حضانت طفل تا هفت سالگی) را از وی ساقط می کند و می توان گفت که تغییر جنسیت مادر، هیچ تأثیری در حقوق و تکالیف ایشان در مقابل طفل ندارد.
اگر پدر طفل، تغییر جنسیت بدهد و به زن تبدیل گردد، آیا ولایتش بر فرزندان ساقط می شود یا نه؟
در پاسخ به این پرسش، دو نظریه وجود دارد:
نظریه اول: اگر پدر به جنس مخالف (زن) تغییر جنسیت بدهد، ولایتش بر فرزندان ساقط می شود. آیت اله خمینی پیرو این نظریه است. دو دلیل برای این نظریه برشمرده اند:
اول آنکه: ولایت به عنوان أب مترتب است و به این مرد بعد از تغییر جنسیت، صدق أب یا پدر نمی شود.
دوم آنکه: ولایت برای پدری ثابت است که بر صفت رجولیت به معنای مردی باقی باشد و با تغییر جنسیت، این صفت از بین رفته است. بنابراین، ولایت او بر کودکانش ساقط است. پیروان این نظریه، ولایت را دائر مدار صفت مردی می دانند.
برخی از حقوقدانان پیرو این نظریه معتقدند که با تغییر جنسیتِ پدر طفل و تبدیل شدن وی به یک زن، به تربیت اخلاقی کودک لطمه وارد خواهد آمد و ممکن است صحت جسمانی این کودک نیز در معرض خطر قرار گیرد. ایشان معتقدند که با توجه به فرهنگ و اخلاق اجتماعی ایران، چنین کودکی مورد تمسخر قرار می گیرد و آسیب روانی و اخلاقی می بیند که جبران ناپذیر خواهد بود. با این ترتیب واگذاری تکلیف حضانت چنین طفلی به مادر یا فرد دیگری به تشخیص دادگاه، به نفع کودک خواهد بود.
نظریه دوم: اگر پدر طفل، تغییر جنسیت به جنس مخالف (زن) بدهد، ولایتش بر فرزندان ساقط نمی شود و ولایت چنین پدری همچنان ثابت و امکان پذیر است.
پیروان این نظریه چنین استدلال می کنند:
اولاً: عرف، چنین فردی را همچنان پدر به حساب می آورد و فرزند او می تواند بگوید: که این فرد پدر من است که تغییر جنسیت داده است و همانطوری که گفته شد، ملاک، زمان تشکیل نطفه ی فرزند است. چنانچه اگر مردی با همسرش نزدیکی کند و سپس مرد، برای ابدیت غایب گردد و فرزندی به دنیا آید، شکی نیست که آن مرد، پدر فرزند محسوب می گردد. هرچند به جز آنکه در تشکیل نطفه نقش داشته، دیگر هیچ نقش پدری برای فرزند نداشته باشد. پس همین مقدار برای صدق عنوان پدر کافی است؛ اگرچه جنسیت او تغییر یابد.
ثانیا: بعد از تغییر جنسیت پدر، بقای ولایت به وسیله ی استصحاب قابل اثبات است و نمی توان گفت که موضوع تغییر کرده است. چون بدیهی است که شخص همان کسی است که ولایت بر کودکانش برای او ثابت بود و اکنون استصحاب می گردد.
در جمع بندی این بحث می توان گفت که قانون مدنی و سایر قوانین ایران، حکمی در این زمینه ندارند. ولی از آنجایی که تربیت و پرورش کودکان امری پراهمیت و اساسی است؛ نظریه پردازی در خصوص حضانت و نگه داری کودکان، بسیار حساس و بنیادین است و سمت و سوی نگرش ها به این مهم باید به گونه ای باشد که متضمن تربیت کودکان سالم و ارزشمند در جامعه باشد. البته قانونگذار در ماده ۱۱۷۳ قانون مدنی، به طور کلی در موارد اختلافی بین ابوین، نقش دادگاه در تصمیم گیری برای حضانت کودکان را پررنگ شمرده است و دست قاضی عادل و با انصاف را در تشخیص مصلحت طفل، باز گذاشته است و با تفسیری موسع از مصادیق معنونه در این ماده ی قانونی، می توان در مواردی که پدر یا مادر طفل با تغییر جنسیت خود، مصلحت طفل را مخدوش کنند؛ نقش دادگاه را مفروض و برجسته دانست.
نسب عبارت است از ارتباط دو نفر از طریق ولادت یکی از دیگری (مثل رابطه ی والدین و فرزند)، یا دو نفر از یک منشأ واحد (مانند رابطه ی برادر و خواهر).
پرسش اینجاست که هرگاه فردی تغییر جنسیت بدهد، چه تأثیری بر این عناوین دارد؟ آیا تغییر جنسیت باعث از بین رفتن نسبت های خانوادگی می شود؟
پاسخ به پرسش اخیر منفی است. زیرا تغییر جنسیت، موجب از بین رفتن نسبت شخص با نزدیکان نمی شود. از طرفی، اینگونه نیست که عناوین خانوادگی، مانند قبل از تغییر جنسیت باشند و هیچ گونه تغییری در آن ها رخ ندهد.
تغییر جنسیت، فقط عنوان نسبت را عوض می کند. ولی حکم محرمیّت با محارم نیز باقی است و تغییر نمی کند. کسی که تغییر جنسیت بدهد، نسبت به هم جنسان پیشین خود، نامحرم می شود؛ چه پسر باشد و چه دختر؛ چه از بستگان نسبی یا سببی باشد. تنها نسبت به محارم پیشین خود، مَحرم است. مگر زن و شوهر که با تغییر جنسیت یکی از آنان، ازدواج آنها منفسخ می شود.
عناوین و نسبت های خانوادگی دوگروهند:
اول- عناوین و نسبت های مشترک
دوم- عناوین و نسبت های مختص (ویژه)
عناوینی مانند: فرزندی، عمو، عمه، دایی و خاله از عناوین مشترک خانوادگی می باشند. تغییر جنسیت فرد، هیچ تغییری در آن عنوان ایجاد نمی کند. به این معنی که اگر کسی تغییر جنسیت دهد، از عنوان فرزندی خارج نمی شود و او همچنان فرزند والدین خویش محسوب می گردد. اگر چه پسر فعلی، در حالت قبلی- قبل از تغییر جنسیت- دختر بوده است یا برعکس. نیز دایی این فرد که تغییر جنسیت داده، همچنان دایی او محسوب می شود و همچنین است عناوین: عمو و عمه و خاله.
الف: نسبت و عنوان پدری و مادری
پرسشی که مطرح است این است که اگر پدر یا مادر، تغییر جنسیت دهد؛ آیا بر پدر عنوان مادر صدق می کند یا خیر؟ و نیز چنانچه مادر تغییر جنسیت دهد، آیا عنوان پدر بر او صادق است؟
از آنجایی که عناوین پدری و مادری به لحاظ انعقاد نطفه است، پس با تغییر جنسیت، این عناوین همچنان باقی است و عنوان پدر به عنوان مادر تبدیل نمی شود و همچنین مادر نیز به عنوان پدر تبدیل نمی گردد. همین مطلب درمورد جدّ و جدّه نیز جریان دارد و با تغییر جنسیت، عنوان پدربزرگ به عنوان مادربزرگ تبدیل نمی گردد و برعکس.
بعضی از فقهای شیعه، ملاک تعیین عناوین و نسبت های خانوادگی پس از تغییر جنسیت را عرف می دانند. آیت اله محمد مومن جزءِ این دسته است.
توضیح مورد (ب): سایر عناوین و نسبت های خانوادگی
اصل بر این است که ملاک تعیین عناوین و نسبت های خانوادگی،زمان حال افراد است و در تعیین این نسبت ها و عناوین، گذشته ی افراد بی تأثیر است و همانطوری که در بالا گفته شد؛ پدر بودن یا مادر بودن استثنای این اصل می باشند.
بنابراین، عناوینی همچون: دختر و پسر، برادر و خواهر، عمو و عمه، دایی و خاله، دخترعمو و دخترعمه و پسرعمه و تابعی از وضع حال فرد، پس از تغییر جنسیت می باشند.
به عنوان مثال: دختر اگر تغییر جنسیت دهد و به پسر تبدیل گردد، برای والدین، پسر به حساب می آید و برعکس. همچنین عناوین ایشان نسبت به همدیگر-برادر و خواهر- نیز تابعی از وضعیت آنان، پس از تغییر جنسیت است و خواهر قبل، اگر تغییر جنسیت دهد؛ به برادر تبدیل می گردد و برعکس. در مورد سایر عناوین معنونه فوق این امر صادق است و بدین ترتیب، پس از تغییرجنسیت،خواهر به برادر، عمه به عمو، خاله به دایی، دخترعمه به پسرعمه، دخترعمو به پسرعمو و و برعکس تبدیل خواهند گردید. عرف جامعه نیز چنین قضاوت می کند.
از جمله آثار و تبعات حقوقی تغییر جنسیت در ایران و کشورهای اسلامی، می تواند ارث باشد؛ که بسیار مناقشه برانگیز است. در نظام حقوقی ایران و سایر کشورهای اسلامی، با الهام از ضوابط و احکام شرعی، سهم الارث افراد در طبقات و درجات قرابت نَسَبی، بین دختر و پسر و مذکر و مونث، همیشه یکسان نیست. به عنوان مثال: در بین ارقاب نَسَبی طبقه ی اول، پسر دو برابر دختر ارث می برد. (قسمت اخیر ماده ی ۹۰۷ قانون مدنی ایران)
پرسش های مطروحه در این قسمت می توانند اینگونه باشند: فردی که تغییر جنسیت داده است از والدین خویش به چه سهمی ارث می برد؟ آیا جنسیت فعلی او ملاک است یا جنسیت قبل از تغییر جنسیت؟ پدر یا مادری که تغییر جنسیت داده است از فرزند خود ارث می برد؟ اگر پاسخ مثبت است به چه اندازه ای ارث می برد؟ آیا جنسیت فعلی این پدر یا مادر تغییر جنسیت داده ملاک است یا جنسیت قبل از تغییر جنسیت او؟
تغییر جنسیت و مسأله ی ارث در دو بند قابل بررسی است:
بند اول: ارث فرد تغییر جنسیت داده از والدین خویش
در این حالت، ملاک، جنسیت فعلی فرزند است. می دانیم که ارث به موت حقیقی یا موت فرضی مُوَّرث محقق می گردد. از لحاظ زمانی، وضعیت وارث، حین فوت مورث، ملاک عمل خواهد بود. پس اگر در زمان فوتِ مّورث، وارث، پسر باشد؛ دو برابر دختر در طبقه ی خود ارث می برد؛ هرچند سریع پس از فوت مُوَّرث، تغییر جنسیت دهد.
پس ملاک عمل، جنسیت وارث در حین فوت مُوَّرِث می باشد. هرچند هنوز ترکه تقسیم نشده باشد و در این فاصله وارث، تغییر جنسیت دهد، تأثیری در تغییر میزان سهم الارث ایشان ندارد.
بند دوم: ارث والدین تغییرجنسیت داده از فرزند خویش
درخصوص ارث بردن والدین تغییر جنسیت داده از فرزند خویش، سه احتمال مطرح است:
احتمال اول والدین تغییرجنسیت داده، اصلاً از فرزندان خود ارث نمی برند و رابطه ی ارثیّت، به طور کامل قطع می گردد. این احتمال بعید است. چون تغییر جنسیت از موانع ارث نیست و موانع ارث منحصراً شامل: قتل، کفر، لعان، انکار نَسَبیت، زنا (ولد زنا از والدین و اقوام آنها ارث نمی برد) می باشند. بنابراین، نه در فقه امامیه و نه در قانون مدنی، به مانع بودن تغییر جنسیت اشاره ای نشده است.
احتمال دوم پدر تغییر جنسیت داده ⅔و مادر تغییرجنسیت داده ⅓ارث می برند. این احتمال قوی تر است و براساس آن، پدر و مادر در صورت تغییر جنسیت نیز کما فی سابق از فرزند خود ارث می برند. آیت اله خمینی و بقیه ی فقیهان اسلامی، اصل وجود ارث را پذیرفته اند.
احتمال سوم پدر تغییر جنسیت داده ⅓و مادر تغییر جنسیت داده ⅔ارث می برند. براساس این احتمال، زن فعلی (پدر تغییر جنسیت داده)⅓ و مرد فعلی (مادر تغییر جنسیت داده)⅔ارث می برد. گویا مرد فعلی، پدر است و زن فعلی، مادر.
این احتمال، ضعیف است و هیچ دلیلی در تأئید آن وجود ندارد. زیرا نمی توان گفت: مادر پس از تغییر جنسیت، به عنوان پدر شناخته می شود و برعکس. به عبارت دیگر، تفاوت پدر و مادر در میزان ارث، به لحاظ زمان بسته شدن نطفه است. پس برای پدر- که فرزند از اسپرم او به وجود امده-⅔ و برای مادر- که فرزند از تخمک او به وجود آمده-⅓ارث وجود دارد. هرچند آیت اله خمینی معتقد است احتیاط (مستحب) آن است که آن دو با یکدیگر مصالحه کنند.
همانطوری که گفته شد، احتمال دوم قوی تر از سایر احتمالات است و پذیرفتنی تر است.
پرسش دیگری که در این مبحث جا دارد مطرح شود این است که: اگر میتی وارثی از طبقه ی اول نداشته باشد و یکی از افراد طبقه دوم مانند: پدربزرگ و مادربزرگ یا برادر و خواهر داشته باشد و ایشان به جنس مخالف تغییر جنسیت دهد، تکلیف میزان ارث وی چیست؟
همانطوری که در پیش گفته شد، ملاک میزان سهم الارث افراد، وضعیت فعلی آنان است و همچنین در بحث تبدیل عناوین خانوادگی نیز اشاره شد، هر فردی که تغییر جنسیت دهد، قرینه ی خود در همان طبقه تبدیل می گردد؛ بنابراین، برادر اگر تغییر جنسیت دهد، سهم الارث خواهری می برد و برعکس.
همین قاعده در مورد طبقات بعدی مانند: عمو، عمه، دایی، خاله و به استثنای پدربزرگ و مادربزرگ - که شرح آن گذشت- جاری است. در تمام عناوین مذکور، ملاک، جنسیت فعلی وارث است.
تکلیف مسئولیت های مدنی و کیفری پس از تغییر جنسیت:
توضیح بنداول:تغییر جنسیت و مسئولیت های مدنی
مسئولیت عبارتست از: تعهد قانونی شخص به رفع ضرری که به دیگری وارد کرده است؛ خواه این ضرر ناشی از تقصیر وی باشد یا ناشی از فعالیت او شده باشد. در فقه ، ضمان معادل واژه ی مسئولیت است.
مسئولیت مدنی نیز عبارتست از: مسئولیت در مقام خساراتی که شخص (یا کسی که تحت مراقبت یا اداره ی شخص است) یا اشیاءِ تحت حراست وی به دیگری وارد می کند و همچنین مسئولیت شخص بر اثر تخلف از انجام تعهدات ناشی از قرارداد . مسئولیت مدنی در مقابل مسئولیت کیفری استعمال می شود.
به نظر می رسد، تغییر جنسیت افراد در جامعه، هیچ تأثیری در مسئولیت های مدنی ایشان نداشته باشد. زیرا در مسئولیت مدنی سه رکن:
الف: وجود ضرر وخسارت ب: شخص عامل ورود ضرر و خسارت ج: رابطه سببیت
از اهمیت برخوردارند و صرف وجود شخص عامل ورود ضرر و زیان، رکن محسوب می گردد و جنسیت شخص عامل ورود ضرر و زیان، تأثیری درمانحن فیه ندارد. پس بالتبع، تغییر جنسیتِ شخص عامل ورود ضرر و زیان نیز موثر نیست.
توضیح بند دوم: تغییرجنسیت و مسئولیت های کیفری
مسئولیت کیفری مترادف مسئولیت جزایی است و مسئولیت جزایی، مسئولیت مرتکب جرمی از جرائم مصرح در قانون را گویند و شخص مسئول، به یکی از مجازات های مقرر در قانون خواهد رسید. متضرر از جرم، اجتماع است. برخلاف مسئولیت مدنی که متضرر از عمل مسئول، افراد می باشند.
در برخی از جرائم و چگونگی اِعمال مجازات، جنسیت فردِ مرتکب جرم، موثر است. بنابراین، تغییرجنسیت فرد، قبل از ارتکاب جرم و بعد از ارتکاب جرم می تواند در میزان مجازات و نحوه ی اجرای مجازات مرتکب، موثر باشد که به آن پرداخته می شود.
اکنون با پرسش هایی از این دست مواجه هستیم:
۱- چنانچه فرد تغییر جنسیت داده مرتکب جرم شود، آیا مسئولیت کیفری دارد؟
۲-چنانچه مجرم پس از ارتکاب جرم، تغییر جنسیت دهد، آیا فاقد مسئولیت کیفری است؟
۳-آیا شرط معافیت پدر از قصاص نفس به علت قتل فرزندش، شامل فرد تغییر جنسیت داده نیز می شود؟
۴-تفاوت زن و مرد در قصاص نفس در خصوص مورد، چگونه اِعمال می شود؟
به عبارت دیگر، از نظر فقهی چنانچه مردی قاتل زنی باشد و حکمش قصاص باشد، خانواده ی مقتول باید نصف دیه را به خانواده ی قاتل بپردازند تا حکم قصاص اجرا شود. حال اگر قاتل، بعد از قتل، تغییر جنسیت دهد و به زن تبدیل شود؛ آیا پرداخت نصف دیه به خانواده ی چنین قاتلی همچنان الزامی است؟
۵-در بحث فقهی ارتداد، اگر مردی مرتد شود، حکم آن اعدام است و اگر زنی مرتد شود، به حبس ابد محکوم می شود. حال این پرسش مطرح است: مرد یا زنی که مرتد شده است، اگر بعد از ارتداد تغییر جنسیت دهد، حکم آن چیست؟
آنچه قطعی به نظر می رسد آن است که تغییر جنسیت به طور کلی رافع مسئولیت کیفری نیست. زیرا مسئولیت کیفری برای انسان است و ماهیت انسان با تغییر جنسیت وی از بین نمی رود. اما برای اِعمال مجازات، جنسیت فعلی (زمان مجازات) در نظر گرفته می شود. بنابراین، پاسخ پرسش اول مثبت است. پاسخ پرسش دوم منفی است. نه تنها تغییر جنسیت، رافع مسئولیت کیفری نیست؛ بلکه مجرم، پس از تغییر جنسیت نیز همچنان مجرم است و مستوجب مجازات. اما در اِعمال برخی مجازات ها که جنسیت در آن مؤثر است؛ جنسیت فرد در هنگام اِعمال مجازات ملاک عمل خواهد بود.
به عنوان مثال: می دانیم که تشریفات و چگونگی زدن شلاق به مرد و زن متفاوت است؛ به طوری که شلاق زنان را در حالت نشسته و بر روی پوشش لباس آنها می زنند و شلاق مردان را به صورت دراز کشیده و بدون پوشش لباس- به استثنای پوشش عورت- می زنند. حال اگر فردی در هنگام ارتکاب جرمی مستوجب مجازات شلاق، مرد باشد و قبل از مجازات، تغییر جنسیت دهد و زن شود، به روش زنان بر ایشان تازیانه می زنند و برعکس.
پاسخ پرسش سوم نیز مثبت است. اگر پدری فرزندش را به قتل برساند و پس از آن، تغییر جنسیت دهد و به زن تبدیل گردد، تغییر جنسیت ایشان، هیچ تأثیری در نفی معافیت قصاص او ندارد. زیرا ملاک نفی قصاص، پدر یا جدّپدری بودن است که با تغییر جنسیت از بین نرفته است. زیرا به صرف تشکیل شدن نطفه از مرد، عنوان پدری بر او صدق می کند؛ همانطوری که وقتی مردی با زنش همبستر شود و آن گاه برای همیشه ناپدید شود و سپس این زن بچه ای به دنیا آورد، تردیدی نیست که آن مرد، پدر بچه است. پس این اندازه که بچه از نطفه ی او به وجود آمده است برای صدق عنوان پدر کافی است، هرچند که جنسیت او تغییر کند.
از نظر عرف نیز چنین شخصی را پدر می دانند و چنین تلقی می شود که زن حاضر، پدری است که تغییر جنسیت داده و زن شده است.
برخی ادعا کرده اند که برای نفی قصاص از پدر، باید ویژگی مردانگی وجود داشته باشد. این ادعا مردود است. زیرا دلیل نفی قصاص از پدر، از کسانی که حالت زن شدن بر آنان عارض می شود انصراف ندارد و این دلیل حتی در حالت تغییر جنسیت نیز شامل آنان می شود و می توان بقای نفی قصاص از پدرِ تغییر جنسیت داده را با استصحاب ثابت کرد.
دلیل دیگر آنکه، نفی قصاص از پدر، حق مکتسب اوست که به موجب جنس سابق، این حق را کسب کرده است و به عبارتی این حق کاملاً محقق شده است و تغییر جنسیت فرد در حقوق ثابته ی فرد- که به طور قانونی به دست آورده است- تغییری ایجاد نمی کند.
چنانچه مادری تغییر جنسیت دهد و به مرد تبدیل شود، نفی قصاص شامل او نمی شود. زیرا از اساس، این حق، متعلق به پدر و جدّ پدری است و مادری که تغییر جنسیت بدهد، هرچند به مرد تبدیل شود؛ ولی پدر نشده است. دلیل آن در بالا تشریح گردید.
برای پاسخ به پرسش چهارم، اَشکال مختلفی متصور است که به آنها می پردازیم.
زمانی که فرد مسلمانی، فرد مسلمان دیگری را به قتل برساند، مطابق مواد ۳۸۲، ۳۸۸ و ۵۵۰ قانون مجازات اسلامی مصوب سال ۱۳۹۲ ایجاب می کند که مرد در برابر مرد،بدون هیچ ردی و در مقابل زن، با رد تفاضل دیه قصاص شود. بدین معنی که اگر اولیای دمِ زنِ مقتول بخواهد مردِ قاتل را قصاص کنند، می بایست قبل از اجرای حکم، نصف دیه ی قاتل را به وراثش بپردازند و سپس قاتل را قصاص می کنند.
الف: اگر زنی، زن دیگری را به قتل برساند و قبل از اجرای مجازات قصاص، زن قاتل به مرد تغییر جنسیت دهد، برای قصاص قاتل، آیا اولیای دم مقتول باید نصف دیه ی زن تغییر جنسیت داده (مرد فعلی) را بپردازند؟
پاسخ مثبت است. زیرا اگرچه متقضی استصحاب، عدم رد تفاضل دیه است؛ ولی از سوی دیگر، مقتضای اطلاقات قصاص مرد در مقابل زن، خلاف این استصحاب است و عرف نیز زن تغییر جنسیت داده (مرد فعلی) را مرد محسوب می کند. به همین دلیل، برای قصاص قاتل تغییر جنسیت داده، اولیای دمِ مقتول باید تفاضل دیه، را بپردازند. البته این نظر پذیرفتنی و با قاعده ی تفسیر قوانین جزایی به نفع متهم نیز سازگار است.
ب: اگر زنی با تغییرجنسیت، مرد شود و توسط مرد دیگری به قتل برسد، آیا برای قصاص قاتل، لازم است که اولیای دم مقتول به خانواده ی قاتل، تفاضل دیه بدهند؟ پاسخ منفی است.
زیرا با توجه به اینکه زن با تغییر جنسیت، تبدیل به مرد شده و در زمان ارتکاب جنایت، مرد بوده و توسط مرد دیگری به قتل رسیده است، اطلاقات قصاص ایجاب می کند که چنانچه مردی، مرد دیگری را به قتل برساند، بدون رد تفاضل دیه قصاص شود.
اکنون با توجه به مطالب بیان شده، اینگونه نتیجه گیری می شود که تغییر جنسیت، مانع از اِعمال قصاص نمی شود و اگر فرد سالمی، شخص تغییر جنسیت داده ای را به قتل برساند، در صورت وجود شرایط، قصاص می شود و تغییر جنسیت مقتول، تأثیری در قصاص ندارد و ملاک پرداخت یا عدم پرداخت تفاضل دیه، جنسیت قاتل در حین اجرای مجازات قصاص است.
در خصوص پرسش پنجم مبنی بر تغییرجنسیت مرتد، تاکنون هیچ یک از فقهای اسلامی اظهارنظری نکرده اند. از نظر اصول کلی تکالیف شرعی، قاطبه ی فقها بر این عقیده اند که تکالیف شرعی می بایست منطبق بر جنسیت فعلی مکلف باشند و احکام شرعی، متناسب با ظاهر افراد است. پس مکلف، موظف به اجرای احکام شرعی متناسب با جنسیت وی پس از تغییرجنسیت است. اما در خصوص اِعمال مجازات ها، اصل تفسیر مضیَّق حکم فرماست و تفسیر قوانین جزایی به نفع متهم اصلح است.
اکنون از آنجایی که حکم ارتداد از لحاظ شرعی، به کیفر و مجازات شبیه است تا یک حکم شرعی و تکلیفی، بنابراین به نظر می رسد چنانچه مردی مرتد شود و قبل از اِعمال مجازات ارتداد (اعدام) تغییر جنسیت دهد و زن شود، مجازات خفیف- در اینجا حبس ابد- باید در مورد او اِعمال شود. چون به نفع متهم است و همچنین اگر زنی مرتد شود و قبل از اِعمال مجازات ارتداد (حبس ابد) تغییر جنسیت دهد و مرد شود؛ در این حالت نیز مجازات سابق وی-در اینجا نیز حبس ابد- را می توان استصحاب کرد؛ زیرا در مورد مجازات سابق یقین داریم و اکنون شک داریم که آیا مجازات وی با تغییر جنسیت، تغییر کرده یا نه؟ استصحاب را جاری می کنیم و مجازات حبس ابد را برمی گزینیم. زیرا این تفسیر، مضیّق و به نفع متهم است.
بحث دیگری که جای طرح دارد، تأثیر تغییر جنسیت در جنایت غیرعمدی است. در جنایت غیرعمدی، جانی می بایست دیه ی مجنی علیه را بپردازد. در حقوق اسلامی، دیه نفس برای زن، نصف دیه ی مرد است. علاوه بر دیه ی قتل، در خصوص دیه ی جراحات نیز دیه تا ثلث، برای زن و مرد یکسان است و مازاد بر ثلث، مجدداً دیه ی مرد، دو برابر دیه ی زن است.
پرسشی که در این زمینه مطرح است آنکه: اگر مجنی علیه در جنایت غیرعمدی، تغییر جنسیت دهد، بر مبنای کدام جنسیت وی باید دیه به ایشان پرداخت شود؟ اگر بر زنی جنایت غیرعمدی وارد شود و قبل از پرداخت دیه، زن تغییر جنسیت دهد و مرد شود؛ دیه بر مبنای جنسیت جدید وی محاسبه می گردد یا بر مبنای جنسیت سابق؟
در پاسخ لازم به ذکر است که بر مبنای جنسیت جدید، دیه پرداخت خواهد شد. اگرچه قانون جزا، علی الاصول، به نفع متهم تفسیر می شود و نیز در شک بین اَقل و اَکثر کیفر، باید به کیفر حداقل رای داد؛ بنابراین در این مورد شک ما در اقل و اکثر بودن مقدار دیه می باشد و باید به نفع متهم که ناظر بر وجه اَقل است تفسیر شود؛ اما این گونه نیست. زیرا عرف، زن تغییرجنسیت داده را، مرد می داند و همچنین فقها پس از تغییر جنسیت، احکام و آثار جنسیت جدید را بر فرد تغییر جنسیت داده مترتب می دانند و فرد را در جنسیت جدید، با احکام جنسیت جدید می دانند.
بنابراین، از جمله حقوقی که فرد براساس جنسیت جدید از آن برخوردار می شود، مقدار دیه است که به اعتبار جنسیت جدید (زمان مطالبه ی خواهان) محاسبه می شود.
در پرداخت دیه ی شبه عمد نیز، ملاک، زمان مطالبه خواهان (مجنی علیه) است و براساس جنسیت جدید و زمان مطالبه، قابل پرداخت است.
می دانیم که در جنایت خطای محض، دیه بر عهده ی عاقله است. ماده ی ۴۶۸ قانون مجازات مصوب سال ۱۳۹۲ عاقله را چنین تعریف کرده است: عاقله عبارت از پدر، پسر و بستگان ذکور نَسَبی پدری و مادری به ترتیب طبقات ارث است، همه کسانی که در زمان فوت می توانند ارث ببرند، به صورت مساوی مکلف به پرداخت دیه می باشند.
برخلاف جنایت عمدی و شبه عمدی که مسئول پرداخت دیه، خود مرتکب جرم است؛ در خطای محض، دیه بر عهده ی عاقله است.
بنابراین، با توجه به درج کلمه ی ذکور در ماده ی ۴۶۸ قانون مزبور، جنس اُناث در شمار عاقله محسوب نمی شود.
اکنون این پرسش مطرح است که اگر زنی تغییر جنسیت دهد و به مرد تبدیل گردد، آیا در زمره ی عاقله به شمار می آید؟ و می توان علیه ایشان طرح دعوای مطالبه دیه-در جنایت خطای محض- نمود؟ و همانطوری که از مزایای جنسیت جدید برخوردار می گردد؛ آیا مکلف به اجرای تعهدات جنس جدید نیز می باشد؟
بر اساس نظر اکثریت فقهای شیعه، کسی که تغییر جنسیت می دهد، به جنس جدید ملحق است و احکام جنسیت جدید برای ایشان لازم الاجراست و همچنین براساس قاعده ی فقهی من لهُ الغُنم، فعلیه الغُرم می توان پاسخ این پرسش ها را مثبت دانست. علاوه بر آن، عرف نیز چنین فردی را مرد به حساب می آورد و احکام مردان را بر وی مترتب می داند. در نتیجه، وی در شمار عاقله محسوب می گردد و عهده دار دیه ی خطای محض می باشد.
عکس این قضیه نیز صادق است و مردی که با تغییر جنسیت به زن تبدیل می گردد، از شمار عاقله خارج می شود تعهد وی در جنایت خطای محض به پرداخت دیه با تغییر جنسیت، ساقط می گردد.
تغییر جنسیت موضوع نسبتاً جدیدی است و بالتبع دارای آثار وضعی و تکلیفی متعدد و مختلفی است. تغییر جنسیت آثار اجتماعی مهمی را به دنبال دارد. اینکه جامعه با فرد تغییر جنسیت داده چگونه برخوردی دارد؟ و تا چه اندازه وی را می پذیرد یا می راند، بسته به میزان درک اجتماعی از این مقوله است.
باورها و ادراک جامعه از این موضوع، برگرفته از سنت ها، آداب و انگاره های دینی و مذهبی ومیزان رشد و توسعه ی فرهنگی است. درجوامعی مانند ایران، برخی مشاغل از جمله: ریاست جمهوری، قضاوت، امامت جماعت و . ویژه ی مردان است و زنان نمی توانند بدان ها دست یابند. امید است در سایه رشد و توسعه ی جهانی، این ممنوعیت ها و محرومیت ها در زمان، برداشته شوند. هرچند برخی از این ممنوعیت ها، ریشه در اعتقادات مذهبی و دینی، رسوم و سنت های قدیمی دارند. بنابراین، تبدیل شدن مرد به زن و برعکس می تواند دارای آثار اجتماعی متنابهی باشد که در متن مقاله تا حدودی به آنها پرداخته شده است.
البته کار علمی در این خصوص و در راستای شناساندن این موضوع به جامعه وتفهین آن به جامعه از طرق گوناگون همچون ساخت آثار هنری و سینمایی در جهت معرفی این مقوله می تواند موثر باشد.
از جمله آثار اجتماعی و حقوقی تغییر جنسیت، اصلاح و تغییر اسناد سجلی فرد تغییر جنسیت داده، متناسب با جنسیت جدید وی می باشد. که این خود منشأ آثار حقوقی است.
اولین و مهمترین اثر حقوقی تغییر جنسیت که می تواند در سایر مقولات نیز حائز اهمیت باشد، تأثیر آن بر عقد نکاح است. به طور خلاصه می توان گفت که تغییر جنسیت، عقد نکاح را منحل (منفسخ) می کند. از آنجایی که مهمترین رکن ازدواج از نظرشرعی، لزوم اختلاف بین دوجنس است و تغییر جنسیت، این اختلاف را مختل می کند، پس ادامه ی رابطه زوجیت بین دوهمجنس می ماند و قطعاً چنین زوجیتی، باطل و فاقد اثر است.
هرچند تغییر جنسیت، نکاح را منحل می کند، ولی به طور کلی تأثیر در مهریه ندارد. زیرا به مجرد عقدنکاح، زن مالک مَهر می گردد. اما چنانچه بعد از عقد نکاح و قبل از نزدیکی، یکی یا هر دوی زوجین تغییر جنسیت دهند، از آنجایی که تعیین مهر برای دوام و بقای ازدواج بوده است، و با انتفای علت (تداوم زوجیت)، موضوع (پرداخت مهریه) نیز منتفی است. البته این نظر مخالفین جدی دارد. این امر بعد از مواقعه تغییر می کند و چنانچه یکی از زوجین بعد از مواقعه و نزدیکی تغییر جنسیت دهد؛ از آنجایی که حقوق و تکالیف زوجین براساس عقد صحیح مستقر شده است؛ پرداخت مهریه نیز واجب است.
نهایتاً می توان گفت که به صرف عقدنکاح و سپس تغییرجنسیت یکی از زوجین، نصف مهرالمسمی به زوجه تعلق می گیرد و با نزدیکی، کل مهریه بر ذمه ی زوج مستقر است. (این نظر مشهور فقهای شیعی است)
در نکاح موقت، چنانچه در اثنای مدت آن، زوج تغییرجنسیت دهد، به منزله ی انصراف وی و بذل مدت است و می بایست مهریه به طور کامل به زوجه پرداخت گردد. ولی اگر زوجه در مدت مُتعه تغییر جنسیت بدهد، این اقدام وی به منزله ی تخلف از تمکین محسوب می گردد و به میزان مدت باقی مانده از مهریه اش کاسته می شود. زیرا بنا به نظر مشهور فقهاءِ، در عقدموقت، مهریه در مقابل بُضع زن یا تمکین ایشان است.
عدّه و احکام دیگر مانند حیض و نفاس،از احکام ویژه ی زنان است و وجوب این عناوین از نظر حدوث و بقاءِ، دائر مدار وجود زن است. پس وقتی زن به دلیل تغییر جنسیت از زن بودن خارج گردد و تبدیل به مرد گردد؛ عدّه نیز ساقط می شود. بنابراین، نگه داشتن عدّه برای زنی که تغییر جنسیت داده، واجب نیست و می تواند پس از تغییر جنسیت، بلافاصله ازدواج نماید.
همچنین تغییر جنسیت، نفقه ی زوجه در عقد دائم را ساقط می کند. زیرا حکم نفقه ی زوجه در عقددائم، دائر مدار موضوع (نکاح) است و از آنجایی که نکاح دائم با تغییر جنسیت یکی از زوجین منفسخ می شود، انتفای موضوع (نکاح)، انتفای حکم (نفقه) را به دنبال خواهد داشت. همچنین تغییر جنسیت هرکدام از زوجین، تاثیری در سقوط نفقه در عقد دائم ندارد. هرچند در عقد متعه، نفقه زوجه بر زوج واجب نیست؛ اما اگر شرط شده باشد، واجب می گردد و با تغییر جنسیت هر یک از زوجین- مانند عقددائم- در اینجا نیز نفقه ساقط می گردد.
تغییر جنسیت پدر، هیچ تأثیری در وجوب پرداخت نفقه ی فرزندان ندارد. این عدم سقوط نفقه ی فرزندان، به صلاح و مصلحت جامعه و فرزندان است. زیرا فرزند هیچ نقشی در تغییر جنسیت پدر ندارد و دلیلی ندارد بلاتکلیف و بدون خرجی در جامعه رها گردد.
در وهله ی اول، پرداخت نفقه فرزندان، تکلیف پدر و جدّ پدری است. اما اگر فرزندی پدر و جدّپدری نداشته باشد و یا داشته باشد و متمکن نباشند؛ این تکلیف بر عهدۀ مادر مستقر می شود و در این صورت، تغییر جنسیت مادر نیز به همان دلایلی که برای پدر بر شمردیم، باعث سقوط تکلیف انفاق فرزندان نمی گردد.
ولایت و سرپرستی طفل، از آنِ پدر و جدّپدری است. اگر مادر تغییر جنسیت بدهد و مرد شود، بر فرزندان خود ولایت پیدا نمی کند. زیرا علی رغم مرد شدن ، پدر نشده است و عرف نیز چنین مادری را پدر نمی شناسد. اگر پدر یا جد پدری تغییر جنسیت بدهد و به زن تبدیل گردد، این امر باعث سقوط ولایت وی بر کودکانش نمی شود و ولایت چنین پدری همچنان ثابت و امکان پذیر است.
تغییر جنسیت باعث از بین رفتن نسبت ها و عناوین خانوادگی نمی شود؛ بلکه فقط عنوان نسبت را عوض می کند ولی حکم محرّمیت با محارم نیز همچنان باقی است. عناوین و نسبت های خانوادگی دو گروهند: اول- عناوین و نسبت های مشترک دوم- عناوین و نسبت های ویژه. عناوینی مانند: فرزندی، عمو، عمه، دایی و خاله مشترکند و تغییر جنسیت فرد، هیچ تغییری در آنها ایجاد نمی کند. اما عناوین و نسبت های ویژه نیز دو دسته اند: دسته اول- نسبت و عنوان پدری و مادری: این دو عنوان به لحاظ انعقاد نطفه اند. پس با تغییر جنسیت، تغییر نمی یابند. این عدم تغییر در دو عنوان دیگر پدربزرگ و مادربزرگ نیز به تبع پدر و مادر جاری است. برخی از فقهاءِ ملاک این عدم تغییر را عرف می دانند.
دسته دوم سایر عناوین و نسبت های خانوادگی می باشند. اصل بر این است که ملاک تعیین این نسبت ها، زمان حال افراد است و گذشته ی افراد بی تأثیر است. پدربودن و مادربودن استثنای این اصل می باشند. بنابراین، عناوینی همچون: دختر و پسر، برادر و خواهر، عمو و عمه، دایی و خاله و تابعی از وضع حال فرد می باشند. به عنوان مثال: دختر اگر تغییر جنسیت دهد به پسر تبدیل می گردد، برای والدین، پسر به حساب می آید و برعکس. بنابراین هر کدام از عناوین ذکر شده ی فوق، پس از تغییر جنسیت به عنوان قرینه ی خود بدل می گردند.
در حقوق ایران و کشورهای اسلامی که نشأت گرفته از دین اسلام می باشند، سهم الارث افراد در طبقات و درجات قرابت نَسَبی، بین دختر و پسر همیشه یکسان نیست و معمولاً پسر دو برابر دختر سهم الارث دارد. این موضوع بحث برانگیز است که تغییر جنسیت چه تأثیری در سهم الارث فرد دارد. آیا جنسیت فعلی فرد موثر است یا جنسیت قبلی؟
درخصوص سهم الارث فرد تغییر جنسیت داده از والدین خویش، ملاک، جنسیت فعلی اوست. از لحاظ زمانی، وضعیت وارث، حین فوت مُوَّرث، ملاک عمل خواهد بود.
درخصوص ارث والدین تغییر جنسیت داده از فرزند خویش، سهم الارث پدر و مادر کمافی سابق به ترتیب⅔و ⅓از فرزند خود ارث می برند. البته احتمالات دیگری نیز مطرح شده اند که ضعیف می باشند. بنابراین تغییر جنسیت پدر و مادر هیچ تأثیری در میزان سهم الارث آنها از فرزندانشان ندارد.
تغییر جنسیت، هیچ تأثیری در مسئولیت های مدنی فرد ندارد:
تغییر جنسیت، هیچ تأثیری در مسئولیت های مدنی فرد ندارد. اما در برخی از مسئولیت های کیفری مؤثر است. تغییر جنسیت رافع مسئولیت کیفری نیست. اما برای اِعمال مجازات، جنسیت فعلی (زمان مجازات) در نظر گرفته می شود.
همچنین چنانچه مجرم پس از ارتکاب جرم، تغییر جنسیت بدهد، فاقد مسئولیت کیفری نخواهد بود. همچنین شرط معافیت پدر از قصاص نفس به علت قتل فرزند نیز شامل پدر تغییر جنسیت داده نیز می گردد.
اگر زنی مسلمان، زن مسلمان دیگری را به قتل برساند و قبل از اجرای قصاص نفس تغییر جنسیت بدهد و مرد شود؛ اولیای دو زنِ مقتول برای اجرای قصاص می بایست نصف دیه را بپردازند و سپس قصاص نفس را اجرا کنند، زیرا مردی را دارند قصاص می کنند. هرچند قبلاً زن بوده است. اگر زنی با تغییر جنسیت مرد شود و سپس مردی او را به قتل برساند، پرداخت تفاضل دیه از ناحیه اولیای دم مقتول واجب نیست؛ زیرا مردی در مقابل مردی قصاص می شود.
درخصوص تغییر جنسیت مرتد و تأثیر آن بر مجازات شرعی اش، تاکنون هیچ کدام از فقهای اسلامی اظهارنظر نکرده اند. اما تفسیر مضیَّق و به نفع متهم قوانین جزایی حکم می کند که مجازات اَخف را تجویز کنیم. پس اگر مردی مرتد شود و در فاصله ی ارتداد و قبل از اِعمال مجازات (اعدام) تغییر جنسیت دهد و زن شود، مجازات زن- حبس ابد- در موردش اِعمال می گردد و اگر زنی مرتد شود و در فاصله ی ارتداد و قبل از اجرای مجازات (حبس ابد) تغییر جنسیت بدهد و مرد شود؛ همچنان گذشته، حبس ابد خواهد شد.
در جنایت غیرعمدی که مجازاتش دیه است؛ درخصوص جانی که جنسیت تأثیری در میزان دیه ندارد. اما درخصوص مجنی علیه با توجه به اینکه در دیه ی نفس، دیه ی زن، نصف دیه ی مرد است؛ ملاک، جنسیت فرد در زمان مطالبه ی خواهان (مجنی علیه) است. نه قبل از آن. پس جنسیت جدید، ملاک عمل است نه جنسیت قدیم. این حکم برگرفته از عرف جامعه است.
درجنایت خطای محض که دیه بر عاقله است و عاقله عبارت از: پدر و پسر و بستگان ذکور نَسُبی می باشد؛ نیز جنسیت جدید ملاک عمل است.
پس اگر زنی تغییر جنسیت بدهد و مرد شود؛ خود بخود در شمار عاقله قرار می گیرد و برعکس نیز مردی که با تغییر جنسیت، زن شود؛ از شمار عاقله خارج می گردد.
نظرات کاربران